معنی میز قرآن خوانی

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

قرآن خوانی

نپی خوانی عمل قرآن خواندن قرائت قرآن.


مرصع خوانی

‎ سخنان ساخته گفتن: قصه افسر کیخسرو و تاج جمشید بسرخاک نشینان که مرصع خوانی است. (بنقل بها. )، تمهید قصه خوانی: قصه قبضه شمشیر تو دارم بمیان گوش کن گوش که رفتم بمرصع خوانی. (قدسی)، خوش سخنی رنگین کلامی: در افشانی عرض مطلبش رفت مرصع خوانی لعل لبش رفت. (اشرف در قصه جان دادن سوداگر پسر مارگزیده)

لغت نامه دهخدا

خوانی

خوانی. [خوا / خا] (حامص) عمل خواندن. (یادداشت بخط مؤلف). مزید مؤخر است.
- دعاخوانی، عمل خواندن دعا.
- روضه خوانی، عمل روضه خواندن.
- ریزه خوانی، کنایه از ایراد گرفتن. لغز گفتن. مسائل کوچک را مورد توجه قرار دادن و بر آن عیب گرفتن.


میز

میز. [م َ] (از ع، اِمص) امتیاز. (ناظم الاطباء).

میز. [م ِ ی َزز] (ع ص) مَیِّز. مرد سخت پی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

میز. (از ع، اِمص) مخفف تمیز. (از برهان). تمییز را خوانند. (فرهنگ جهانگیری). تمییز. جدا کردن.

میز. [م َ] (ع ص) مردسخت پی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به ماده ٔ بالا شود.

میز. [م َ] (ع مص) جدا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ص 97). || فضیلت دادن بعض چیز را بر بعضی. || از جایی به جایی رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).

میز. (اِ) ضیف و مهمان و شخصی که به ضیافت کسی رود. (ناظم الاطباء). به معنی مهمان است. (آنندراج). میهمان. (انجمن آرا). مهمان باشد. (فرهنگ جهانگیری). به معنی مهمان است یعنی شخصی که به ضیافت کسی رود. (برهان). علم است برای مهمان و از این رو مهماندار یعنی صاحب خانه را میزبان گویند ولی برای مهمان کلمه ٔ میز را به تنهایی بکار نبرند. (از شعوری ج 2 ورق 364). || اسباب و ادوات مهمانی. (ناظم الاطباء). اسباب مهمانی را هم گفته اند. (برهان). اسباب ضیافت. (غیاث). مائده.اسباب سفره ٔ مهمانی. (یادداشت مؤلف). || کرسی را گویند که بر بالای آن طعام خورند. (برهان). کرسی باشد که بر بالای آن طعام گذارند و بر کرسی دیگرنشسته آن طعام را بخورند. (فرهنگ جهانگیری). کرسی که بر آن طعام نهاده می خورند. (برهان) (از ناظم الاطباء). کرسی که بر سر آن خوان گسترند و طعام نهند و خورند و اکنون متداول است و طعام و شراب را بر آن چیده و بر اطراف آن صندلیها نهاده بر آن نشینند و طعام خورند. (انجمن آرا) (آنندراج). خانی با پایه های بلند که بر آن طعام یا چای و جز آن نهند و خورند آنان که بر صندلی و کرسی نشسته اند. خانپایه. خوان. تشت خوان. شاید اصل این از کلمه میزد باشد. (یادداشت مؤلف).
- میز طعام، تشت خوان. (یادداشت مؤلف).
- میز غذاخوری، میز طعام. میزی که مخصوص خوردن غذاست.
|| کرسی مانندی از چوب یا فلز و جز آن که بر روی آن کتاب و نوشته نهند و خوانند یا نویسند.
- میز تحریر، کرسی مانندی که به روی آن تحریر می کنند. (ناظم الاطباء).
- میز عمل، میزی در اطاق عمل بیمارستان و سالن تشریح که بر روی آن عمل تشریح و جراحی انجام دهند.
- میز کار،میزی که مخصوص نوشتن و خواندن و انجام کارهای دیگر شخص است.
- میزگرد، میز مدور. میزی که گرد باشد نه چهارگوشه.
- میزگرد تشکیل دادن، جمع شدن گروهی دور میزی بزرگ و معمولاًگرد تا در جلوس برتری و فروتری نباشد و به بحث و مذاکره پرداختن درباره ٔ مسأله یا مسائل خاص.


مرثیت خوانی

مرثیت خوانی. [م َ ی َ خوا / خا](حامص مرکب) مرثیه خوانی. رجوع به مرثیه خوانی شود.


نعت خوانی

نعت خوانی. [ن َ خوا / خا] (حامص مرکب) نعت گوئی. مدیحه خوانی. مداحی. عمل نعت خوان.

معادل ابجد

میز قرآن خوانی

1075

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری